شنبه پنجم تیر ۱۳۹۵ - 23:21 - انسیه حیدری -
فیلم سینمایی -مستند "ایستاده در غبار"را با عکسهای زیبای سحاب زری باف شناختم و خبر برپایی نمایشگاه عکسهایش در خانه هنرمندان فرصتی بود تا دل سیراب کنم از این جذبه که با ایام امتحانات مقارن شد و آخرین روز برپایی نمایشگاه هم درسایت ها اشتباه درج شده بود که نهایتا با دیوارهای خالی گالری مواجه شدم. حاصل به در کردن گرمای راه در کتاب فروشی خانه هنرمندان دوجلد کتاب شد که اولینش را همان شب تمام کردم ،
"برسد به دست پوران عزیزم..."
بیست و نه نامه منتشر نشده دکتر علی شریعتی به همسرش از پاریس
بخشی از این سطور را با شما عزیزان به اشتراک می گذارم:
"...پوران جان،این علی توست که به تو کاغذ می نویسد و پیشت این همه زاری و زروه میکند .اگرهم اورا دوست نداری و او را فراموش کرده ای نوشتن یک کاغذ که برای تو کاری ندارد.آه من چقدر پستم و ضعیفم که برای نوشتن یک نامه پیش یک زن که زن خودم است و آقا زاده ام توی اندرونی اش هست این همه جز و وز می زنم .چه کنم پوران،آدم به سختی ناپلون هم که باشد باز در برابر زن،زنی که دوستش دارد عاجز است.
پوران از وقتی که من با تو آشنا شده ام و از آن وقت که تو مرا شناختی همیشه در برابر خودت عاجز احساسم کردی.حالا برای همین است که خیلی خونسرد و مطمئن و با بی اعتنایی با من رفتار میکنی.من هم انسانم .محبت و دوستی را می خواهم.پوران اگر تا روز شنبه همین هفته کاغذ تو نرسید بگم چکار می کنم؟هیچی. مگر من از این همه جوانهای دیگر بی عرضه ترم .این جا سر کل را هم به قدری دوست دارند که حد ندارد.فرانسوی ها شعارشان این است : شراب،سرکل،گل و صورت سیاه.به خصوص که بفهمند حقیر اهل مزینان و کهک هم هست که دست وردار نیستند .
چه خیال کرده ای!من به عمربابام به کسی کاغذ ننوشتم .به مسافرت می رفتم به پدر ومادرم اطلاع نمی دادم که سالمم،کجایم،آن وقت تو با آن یک وجب قدت هی من اینجا با این همه زحمت برای تو کاغذ بنویسم و تو اصلا به روی مبارکت نیاوری.خیلی پرویی..."
در مقدمه این کتاب که به کوشش سیمین شریعتی دختر دکتر شریعتی جمع آوری شده است می خوانیم :
"..دانشجویی یک لا قبا ،با پولی اندک ،دربدر...منتظر نشانه ای از پدر ،دوست و همسر...و شاکی از اینکه چرا نمی نویسند،مفصل شرح نمی دهند ،وارد جزئیات نمی شوند ...قدر مسلم اینکه تعدادی از این نامه هر گز پست نشده و به دست پوران شریعت رضوی نرسیده اند و تنها سالها بعد است که توسط او وتصادفا از لا بلای کتابها و لب تاقچه خانه دانشجویی مشترکشان کشف می شوند!شریعتی می نوشته است اما فراموش می کرده پست کند و با این همه منتظر پاسخ می مانده است."
