سه شنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۲ - 0:42 - انسیه حیدری -
زشت روئی در آئینه به چهره خود می نگریست و می گفت: سپاس خدای را که مرا صورتی نیکو بداد.
غلامش ایستاده بود و این سخن می شنید و چون از نزد او بدر آمد کسی بر در خانه او را از حال صاحبش پرسید.
گفت: در خانه نشسته و بر خدا دروغ می بندد.
عبید زاکانی