یادم میاد چند سال پیش مطلبی از بهاره رهنما می خوندم در مورد نگاهش به عشق اینکه نوجوون بوده چه دیدی داشته ،اوایل جوونی چطور عشق رو می دیده و حالا چطور.. گه گاه به این مطلب فکر میکردم، به اینکه من نگاهم به عشق چه تغییری کرده تا اینکه دیشب انتهای تاتر چهل گیس و حسن کچل اونجایی که حسن کچل چهل گیس رو در آغوش گرفته بود و بهش میگفت:"دیگه از این به بعد میتونی آزادِ آزاد زندگی کنی " نا خودآگاه زیر لب گفتم :ان شاالله... همون لحظه به خودم اومدم دیدم وقتی 13-14ساله بودم و فیلم حسن کچلِ علی حاتمی رو می دیدم آخر فیلم که حسن کچل و چهل گیس دست همدیگه رو گرفته بودن و از قبرستون می اومدن بیرون که برن دنبال زندگیشون با صدای بلند گفتم :ان شاالله همیشه زنده باشید...
من هنوز همون دختر بچه ساده و رویا پرداز اون سالهام که ساده دل می بندم و راحت باور میکنم ...تو همون دون ژوان باقی بمان من راحت تر از دل بستن،میگذرم...