پنجشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۰ - 12:45 - انسیه حیدری -
این ترم ما درسی داریم به نام "آموزش و پرورش ابتدایی"و "استاداصغری" که کارشناس ارشد فلسفه تعلیم تربیت هستند ارائه اش رو به عهده دارند که در این مدت همه رو به خودشون ارداتمند کردند از جلسه پیش هم که فهمیدم بچه محل هستیم میزان ارادت بنده بهشون بیشتر هم شده
اوایل تدرس که تاریخچه ی آموزش و پروش را می گفتند مطالب بسیار جالبی گفتند که من تا حالا نشنیده بودم مثلا در زمان عباسیان که سادات را به قتل می رساندندآنهامجبور به مهاجرت به سمت مناطق کوهستانی شدند و مدارس علوم دینیه در واقع از همانجا در ایران شکل اولیه خودرا به دست آوردو نکته جالبش اینجا بودکه ایشون می گفتند هنوز هم که هنوزه بیشترین آمار قبولی های کنکور از آمل و مازندران هستند
یا مثلااگه قرار باشه بعداز طب و نظام یه رشته دیگه رو نام ببرید که جزو سه رشته ای بوده باشه که توی دارالفنون تدریس می شده چی رو میگید؟ قول میدم اگه 100 تا رشته روبگید هرگز به ذهنون نمیرسه که بگید:قفل و کلید سازی!
فکر کن! میرفتن خواستگاری دختره و پسره با فکل کراوات میشسته و مامانش پشت چشم نازک می کرده که پسرم قفل و کیلد سازی تودارالفنون خونده!
یا مثلا فکر نکنم بدونید که اسم چهارراه کالج براچی چهارراه کالجه؟ خدایش خیلی دیگه فکر کنید می گید به خاطردانشگاه امیر کبیره دیگه !مثل من
درحالی که به خاطر کالج البرز یا همین دبیرستان البرز خودمونه که همزمان با دانشگاه تهران تاسیس شد که معلمان اروپایی وامریکایی دانش آموزان نخبه مارو بردارن وبرن و ظاهرا خیلی هارو بردن والبته بعضی ها هم برگشتن -مثل شهید چمران-مثلا استاد اصغری می گفت که استادشون تو کالج البرز درس خونده و می گفته که تومسابقات والیبالی که تو مدرسه بچه ها برگزار می کردند یه شعری برای تشویق و مسخره بازی های معمول که خودتون خوب واردین ساخته بودندومی خوندند که:
درخت شوره زار سنبل نیاره
سر جرج کچل مو در نیاره
جرج کچل هم که نگفته پیداست که معلمشون بوده دیگه
اینهارو گفتم که یه چیز عجیب دیگه هم بگم و برم سر اصل مطلب و اونم اینه که در مکتب خانه های قدیم در سطوح بالادانش آموزان مثنوی موش و گربه عبید زاکانی رو می خوندن! فکر کن چقدر باحال بوده اون کلاس، جای ما خالی
اتفاقا همان روزی که استاد این مطالب رومی گفت تو راه برگشت یه بساط کتاب دست دوم کنار خیابون دیدم که یه جلد گزیده ی لطایف عبید زاکانی رو داشت تعریفاتش از کلمات که بی شباهت به این کاریکلماتورها نیست برام خیلی جالب بود گفتم تقدیمتون کنم وقبلش هم چندحکایت

ظریفی راکه از بغداد بازگشته بود گفتند :در بغداد چه می کردی؟
گفت:عرق!
************
مردی به دکان بقالی رفت و گفت:پیاز بده که می خواهم دهانم را خوشبو کنم
بقال گفت: مگر ... خورده ای که می خواهی با پیاز دهانت را خشبو کنی؟
************
درجایی نذری میدادند از فقیری که در آن حوالی می گذشت پرسیدند :اشتها داری؟
گفت:تنها چیزی که دارم همین است!
************
کسی دعوی خدایی کرد نزد خیلفه اش برند به او گفت:پارسال کسی اینجا دعوی پیغمبری کرد فرمان دادم گردنش را بزنند
مرد گفت:بسیار نیکو کردید چون منش نفرستاده بودم
گزیده ای از رساله تعریفات
دنیا:جایی که هیچ آفریده ای در آن آسایش ندارد
عاقل:آنکه به دنیا و اهل آن وابسته نیست
کریم :آنکه در مال و مقام طمع نمی کنید
آدمی :آنکه خیر مردم را بخواهد
مرد:آنکه با زبان سخن می گوید
دانشمند:آنکه عقل تجارت و کسب و کار ندارد
بخشنده:آدم فقیر
خسیس:آدم پولدار
بهشت:جایی که بسیاری از مردمان نبینند
حلال:چیزی که بسیاری از مردمان نخورند
مال یتیم:آنکه بسیار با خیال راحت بخورند
چشم طمع:ظرفی که هیچ وقت پر نمی شود
نصیحت گو:آنکه می گوید و خودعمل نمی کند
بدبخت:آنکه خرجش بیش از دخلش باشد
گزیده ای از رساله ملحقات
قسم:شاهد دروغ
خنده دار:فقیر ولخرج
بی گناه:آنکه به دست سلمانی ناشی گرفتار شود
دق:همنشین بد
خیاط:آنکه جامه به اندازه نمی دوزد
ملک الموت:دوست نفهم
کودن:آن که شعر می خواند ومی نویسد اما معنی آن را نمیداند
نسیه :آنکه پس نمی دهند
خناق:مهمان دائمی
دارنده طمع خام:آنکه از افیون یاری می خواهد
نزول بلا:آمدن ناسازگاران
خواب:سرگرمی بی نوایان
حیوان:آنکه بی هنگام وارد شود
دعای خیر:نیکی ارزان
دوست:آنکه گمان نیک بر او داریم
امید:سرمایه فقر
چشم: دروازه دل
جلد ساز:خیاط کتاب
شبنم:اشک شب
گزیده ای از رساله تعریفات ملا دو پیازه
شاه:آنکه زبانش بر سر مردم دارز است
دانشمند:خورجین مسائل
تواضع زیاد:علامت غرور
گزارش نویس:گربه منتظربر سوراخ موش
طبیب: پیک اجل
بیمار:دفتر مشق پزشکان
فرزند:تسلی دل و آزار جان
متفکر:تنها
بی مزه: تعارف زیاد
مردود:مهمان بعد از سه روز
قهر خدا:اذیت و آزار مردم
هیچ :جواب کار بد
زمستان : آب بینی
زحمت:قرض همسایه
سوگند:خورش دروغگویان
مقام :بیزاری از آشنای قدیم
مرد خوب:آنکه کارت به او نیفتند
ساده:آنکه از گفتن هیچ چیز شرم نکند
باقی:رضای خداوند