شنبه یکم خرداد ۱۳۸۹ - 3:32 - انسیه حیدری -
رسول خدا(صلی الله و علیه و آله):
به درستی که من مزاح و شوخی می کنم ,ولی در مزاح و شو خی کردن آنچه میگویم حق است ومطابق واقع می باشد
فکر میکنم که شعر طنز گفتن مانندراه رفتن بند بازان بروی طناب است که اگر کمی دچار لغزش در افکار شوند یا تبدیل به هجو میشود که دیگر طنز محسوب نمی شودو یا تبدیل به یک سری عبارات الحادی می شود که دیگر در دسته بندی ادبیات غنی از مفاهیم ناب توحیدی ما قرار نمی گیردو نمیدانم چه نامی باید برآن گذاشت شایدشاعران و دوستداران این اشعار با بابرداشت غلطی که از شعر مولانا که می فرمایید:
هیچ آداب و ترتیبی مجو/ هرچه می خواهد دل تنگت بگو
دچار اشتباه شده و تصور میکنند که دارند مناجات می نویسند و می خوانند در حالی که این اشعار نه تنها ابتداییات توحیدی را هم رعایت نکرده اند بلکه دارای مضامین مشرکانه و الحادی نیز هستند مصادیقش را هم که فکر کنم هر اهل شعر طنزی دیده ویا شنیده باشد.به عنوان مثال:
مدتی پیش اتفاقی به وبلاگی سرزدم که در آن دو غزل تحت عنوان کل کل دختر و پسر از نوع شاعرانه نوشته بودند که بعد از خواندن اشعار برای نویسنده وبلاگ نوشتم:
سلام
یکی از امامان فرموده اند:
راه یافتن شرک به قلب آدمی ازراه رفتن مورچه ای سیاه برروی سنگی سیاه در دل شب خفی تر است
چون این شعر رو خوندم وظیفه دونستم بهتون بگم در هردو شعر شرک به خداوند هست و همینطور رد نص صریح قرآن
خوبه عادت کنیم به هر چیزی و به هر بهانه ای نخندیم
موفق باشید
بعداز چندروز ایشان در جوابم نوشتند:
سلام
ممنون از حضور و تذکر شما
یه خواهش
میشه لطفا بگید که کجای این دو شعر شرک محسوب میشه و رد نص صریح قرآن
لطفا برام توضیح بدید چون بعد از دیدن نظر شما من بارها دوباره خوندمش اما از شرک چیزی ندیدم لطفا شما راهنمایی کنید.
درسته که مطلب طنزه ولی از ستایش خدا گفته شده نه از شرک مگه نه اینکه شرک کفر و انکار وجود خداست ولی توی این شعرها همچین چیزی وجود نداره
فقط یه بحث طنزه که مرد میگه خدا منو بهتر آفریده و زن هم میگه منو
منتظر نظر شما هستم
در اولین فرصتی که به دست آوردم با سوادی که داشتم چند دلیل برای اثبات مدعایم آوردم که خدمت علی آقا و ودیگر طنز دوستان تقدیم میکنم
البته جا دارد که اینجا از علی آقا به خاطر دقت وتوجهشان تشکر کنم و عرض کنم من انگشت اتهامم را به سمت شما نگرفتم بلکه عناصر فرهنگی ما باید سوادو اطلاعات خودشان را بالا ببرند تا شاهد اشعار و متونی در این سبک در فرهنگ مکتوب کشورمان که آیات قرآن وروایات معصومین چنان در آن تنیده شده - که مثلا نام "مثنوی معنوی " را "قرآن فارسی" میگذارند - نباشیم
برای شروع ابتدا باید معنای کفر را بدانیم
کفر در لغت به معنی: نا سپاسی کردن,ناگرویدن, ناسپاسی ,بد بینی,خلاف ایمان*1
ودر روایات :هر چیزی (عملی) که از انکار و نفی مایه بگیرد*2
وبعد باید معنای شرک را بدانیم
شرک درلغت به معنی: اعتقاد به تعدد خدایان, شریک دانستن برای خدا می باشد*3
که انواع و در جات مختلف دارد
انواع شرک *4:
- شرک ذاتی : جهان را چند کانونی دانستن یعنی اعتقاد به 2 یا 3 خدا
- شرک در خالقیت:شریک دانستن برخی از مخلوقات در خلق برخی مخلوقات دیگر مثلا خداوند را خالق شرور نمی دانستند
- شرک صفاتی: به برخی از صفات خداوند مشرک بودن[مثلا عادل ندانستن خداوند]
- شرک درپرستش : همان بت پرسی رایج میان اقوام که به این نوع شرک شرک عملی و به سایر موارد شرک نظری می گویند
شرک عملی نیز مراتبی دارد که بالا ترین مرتبه آن همان شرک در پرستش بوده و موجب خروج از دین می شودکه شرک جلی خوانده میشود
شرک دیگری نیز داریم که به آن شرک خفی میگویند که اسلام در برنامه توحید عملی با آنها سخت مبازه می کند.بعضی از شرکها آن اندازه ریز و پنهان است که با ذره بینهای بسیار قوی نیز به زحمت قابل دیدن است. در حدیثی از رسول اکرم (صلی الله و علیه و آله) آمده است:
راه یافتن شرک مخفی تر است از رفتن مورچه بر سنگ صاف در شب تاریک....
امام صادق (علیه سلام )می فرمایند:
همانا شرک ناپیدا تر از حرکت مورچه است.جابجا کردن انگشتر [در انگشتان دست] برای یاد آوری کاری وامثال آن در شمار شرک (خفی)است.*5
وباز درجایی د رمورد مرتبه پایین شرک فرموده اند: کسی که رای و عقیده ای را بدعت نهد وبه خاطر آن حب و بغض ورزد*6
البته امام خمینی در کتاب چهل حدیث چند نوع شرک دیگر مانند:
شرک خفی باطنی,شرک عرفانی,شرک ظاهری ملکی رانیز مطرح میکنند ولی از آنجا که من بحث تخصصی در این زمینه نمی کنم از آن عبور میکنم
در شعر خانم ناهید نوری وآقای نادر جدیدی به وفور نسبت دادن چیزهایی به خداوند را میبینیم که از مصادیق نسبت دروغ بستن به خداوند ویا نفی برخی از صفات خداوند می باشد- که بحث بسیار گسترده ای است- محسوب می شودمانند:
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفریدبرای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر / درب پیت برای غمو زندگی آفرید !
برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید
به ویژه:
- خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسنالخالقین
- ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید
که اینها از مباحث مهم و در عین حال ظریفی است که اثبات آن وقت و سواد زیاد می خواهد که در حدبنده نیست- بااین حال بفرمایید مطالعه میکنم ودر حد فهمم خدمتتان عرض میکنم- ولی به طور مختصر بخواهم بگویم مثلا در این ابیات صفت عدل -که از اصول دین ما شیعیان نیز هست- از خداوندگرفته شده است
ولی چیزی که من تا حدودی می فهمم وآن را دردسته بندی نسبت دروغ بستن به خداوند وحضرت آدم (علیه السلام) که ضد نص صریح قرآن نیز هست عرض میکنم
- برتری ظاهری موجودات و زن به مرد:
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید
مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید
به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید
این در حالی است که خداوندبا حکمت خود هر موجودی را در نهایت کمال و زیبایی خود آفریده است از آهوی ختن گرفته تا عنکبوت, انسان که جای خود را دارد خداوند درسوره تین آیه 3 فرموده:
لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم
که ما انسان را در مقام احسن تقویم و نیکو ترین صورت در مراتب وجود بیافریدیدم
امام خمینی در کتاب "چهل حدیث" در حدیث سی و هشتم "آفرینش خداوند بر صورت خداوند" حدیثی از امام رضا را نقل میکنند که من مضمون آن را -که انشاالله درست متوجه شده باشم - را می نویسم
امام رضا می فرمایند :رسول خدا 2مرد را دید که به هم ناسزا میگویند یکی ا زآنها به دیگری گفت:خداوند چهره ی تو و هرکس که شبیه به توست را زشت قرار دهد رسول خدا فرمودند :به برادر خود این حرف را نگو زیرا خداوند صورت آدم را به صورت خود خلق کرده است
امام باقر(علیه السلام) نیز فرموده اند :همانا خداوند آفرید آدم را بر صورت خود
- بالاتر بودن مقام مرد از زن نزد خداوند :
به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید
که در قرآن بار ها ذکر شده که هیچ انسانی به سبب جنسیت- نژاد و نسب و...... بر هیچ انسانی برتری ندارد الا در باتقوا بودن
ان اکرمکم عندالله اتقیکم –حجرات/13
به درستی که گرامی ترین شما نزد خداوندبا تقوی ترین شماست
-وسوسه کردن حضرت حوا حضرت آدم (علیه السلام) را
شاعر دراین ابیات داستان هبوط حضرت آدم (علیه السلام) و حوا را چنین می گوید
مرا ساده و بیریا آفرید / جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت / و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشات / نشسته مداوم تو را در کمین
خداونددر قرآن:
سوره بقره 36-35
سوره طه 122-120
سوره اعراف 22-19
داستان هبوط حضرت آدم (علیه السلام) را فرموده است
- پس شیطان آن دو [حضرت آدم و حوا]را به لغزش انداخت....بقره /36
- پس هر دو[حضرت آدم و حوا]به سبب وسوسه شیطان از آن میوه خوردن.......طه/121
- پس شیطان آن دو[حضرت آدم و حوا] راوسوسه کرد.......اعراف/21
همانطور که ملاحظه می فرمایید در هیچ کدام از آیات نیامده که حضرت حوا حضرت آدم(علیه السلام) را وسوسه به خوردن میوه ممنوعه کرده است بلکه می گود شیطان هردو راوسوسه کردکه این ابیات خلاف نص صریح قرآن و تهمت به حضرت آدم(علیه السلام) نیز می باشداتفاقی که در موردایشان زیاد می افتد انگار فراموش می کنند که ایشانهم پیامبر خدا بوده اند و معصوم و خوردن میوه ممنوعه ترک اولی محسوب می شود نه گناه.....
*********************************************************************
*لازم میدانم که عرض کنم من ادعای کارشناسی این امور راندارم ولی از آنجا که علاقه ای به بی تفاوت بودن-به ویژه در این مسائل- ندارم این مطالب را در حد فهم خودم جمع آوری کردم وبه صورت کلی این شعر محوریت ندارد بلکه بهانه ای بود برای عنوان مطلبی که دوستداران طنز در شبهای شعر طنزاز این دست ابیات کم نمی شنوندو اینکه به هر چیزی نخندیدم وکمی بهتر ببینیم
*هر مطلبی که در کروشه[ ] قرار دارد را خودم به متن اضافه کرده ام
*برای مطالعه کامل اشعار به ادامه مطالب بروبد
*پذیرای انتقاددوستان هستم
*التماس دعا
*********************************************************************
1- فرهنگ عمید
2- میزان الحکمه بخشی از حدیث امام محمد باقر علیه السلام
3-فرهنگ عمید
4-به اختصاراز :کتاب جهان بینی توحیدی / بخش :مراتب و درجات شرک /تالیف :استاد شهید مرتضی مطهری
5- میزان الحکمه
6- همان